در ادبيات ايران ما عاشقان بزرگي چون : فرهاد وشيرين وليلي ومجنون و ويس ورامين و..داريم كه داستان عشقشون برسرزبانهاست و حتي ضرب المثل شده ..
اكثر اين عشاق با نگاهي ونظري دلباخته شدند و با عشقشان سوختند وساختند و بعضي هاشون به وصال رسيدند وبعضي هاشون چون مجنون و فرهاد مردند و در بهشت و درعالم اسمان به وصال محبوبشان رسيدند .
گرچه اين عشاق معروف تعدادشون كم ولي اوازه شون در تمام سرزمينها پيچيده ..ولي عشاقي هستند كه گمنام هستند وتنها خدا وچند تن از نزديكانشون از عشق وعلاقه انها خبر دارند .
شايد شما شنيده باشي فلاني بدنبال فوت همسرش تنها يك هفته يا چند ماه زنده ماند واز تنهايي و هجران يار سفر كرده اش دق كرد .
در اين چند سال كار در اورژانس به چند نمونه برخورد كردم كه ذكرخاطره انها احترام به عشق پاك ومقدس آنهاست:
:
1: پيرمردي80 ساله را فرزندانش با دردسينه اورده بودند شب گذشته همسرش فوت كرده بود ..پيرمرد بي تاب داغ عزيزش بود و بي اختيار مي گريست ..بعد از معاينات و نوار قلب با تشخيص
سكته ناقص بيمار را بستري كرديم ولي با بي تابي پيرمرد و اصرارش در وداع با عزيز ش با توصيه بستري در اولين فرصت با رضايت شخصي مرخص شد
گذشت و گذشت ..
تا دوماهي بعد روزي در اورژانس ديدم كه قيافه بيماري اشناست رفتم بررسي كردم ديدم بله همان پيرمرد است وبا تشخيص نارسايي قلبي و ...بستريست ..
پسرش منو رو ديد گفت :دكتر پدرم همچون شمع درحال سوختن و..اگر اين روال ادامه پيدا كند از دست خواهد رفت
2: عمه مادري من پيرزني 80 ساله اي است كه با شوهر 80 ساله خود زندگي مي كنند
اين دو انقدر وابسته به يكديگر هستند كه ساعتي دوري را طاقت نمي اوردند ..
چند وقت پيش كه عمه را بستري كرديم ..شوهر پيرش چند روز كنار تختش بود
چند روز قبل هم مي خواستيم پيرزن را بستري كنيم ..گفت :من نمي خواهم بستري بشوم عمو احمداقا (شوهرش ) تنها ميشه طاقت ندارم كه اونو تنها بذارم